من توي يه خانواده تقريبا سنتي به دنيا اومدم كه سهمش از مذهب حلال و حروميش و اخلاق و شخصيت پسنديده و خدا و پيغمبر بود. هر چيز ديگه از دين هست رو تو مدرسه ياد گرفتيم. حتي توي خونه تشويق يا اجباري براي عبادتهاي خاص نبود (الان تشويقش هست) ما كم كم ارتباط بيشتري برقرار كرديم و توي برهه هاي سني مختلف دوزهاي متفاوتي از ديدگاههاي الهي داشتيم. به شك رسيديم، مطالعه كرديم، پرسيديم، بحث كرديم و شديم اين. من با مذهبي خشكه مقدس نشستم تا كمون.يست دو آتيشه. اما بالاخره راه اصليمو پيدا كردم. الان نماز خوندن بخش آرامش بخش زندگي منه، اوايلش سختم بود به دوستان چپيم بگم اين اعتقادات رو دارم اما الان در هر شرايطي جلوي همين دوستان در پيشگاه پروردگارم حاضر ميشم. هنوز نگاه متعجب شوهر دخترعمومو يادمه كه عيد سال پيش قبل از رفتن به يه عروسي (با ظاهر متناسب جشن) نماز خوندم. و يادمه عزيز كمون.يستي كه پولش به اشتباه پيش من مونده بود (خودمم نميدونستم مال كيه) به خانمش گفته بود كه مژگان بهش دست نميزنه، نماز مي خونه...
خب اينم پاداش من بود بعد از ده پونزده سال ثبات. اين حرف برام خيلي ارزشمند بود. ديكه قايمش نمي كنم، هيچوقت، نه براي تظاهر، براي ياد دادن اينكه ارزش رو خوبه تكثير كنيم، خوبه با اعتماد بنفس و عزت نفس در نهايت آراستگي و بروز بودن آموزش بديم، خوبه نسل جديد رو با اين چيزا بزرگ كنيم...
و اما چطور با وجود خونه جديد...
ادامه مطلبما را در سایت خونه جديد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : faanooseshab بازدید : 45 تاريخ : جمعه 15 دی 1396 ساعت: 22:24