خونه جديد

ساخت وبلاگ
تو خونه حرف میزنیم .فیلمی ببینیم از نقاط مثبت و منفی ش میگیم .خیلیا حرف اصلیشون ژورنالهای روز مده .تو مدرسه و دانشگاه امکان نداره آروم باشیم .نوزادی به دنیا میاد . چشمهای قورباغه ایش میشه نقل محافل خانوادگی و ژورنالیستی . بمبی میفته رو سر یه عده آدم بی گناه و یه عمر به بانی ش لعن و نفرین می فرستیم . توی دنیا جنگ بشه مدام دنبال مقصر میگردیم . وقتی کسی مرد همه از خوبیهاش میگیم .از همه چیز از همه کس حرف میزنیم.اما این وسط حرفایی می مونن ته ته گنجه ی دلمون و هی خاک می خورن .ناگفته هایی به ظاهر ساده و بی اهمیت ...ناگفته های من اینجا خاک می خورن .شاید اگه بخونین به قول سهراب "دل تنهاییتان تازه شود " خونه جديد...ادامه مطلب
ما را در سایت خونه جديد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faanooseshab بازدید : 46 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 1:35

بنظر شما اگر موجود عظیم و خارق العاده ای وجود داشت، آیا انسانها نسبت بهش غرور داشتن؟! مثلا چیزی شبیه یه دایناسور اگه بود، موجود عظیم و قدرتمند، انسان از مقابلش مغرورانه میگذشت؟! اینو گفتم تا مقایسه ش کنم با موجودی بشدت بزرگتر از کهکشانها و خوشه های کهکشانی و هستی های حبابی ما و هستی بدون مرزی که ما تا الان شناختیم. وجود به اندازه یا بسیار بسیار بزرگتر از اینهمه نور روی نورها. و این انسان که یه جایی تبدیل به هیچ میشه، در مقابلش مغروره. به حرفهاش توجهی نمی کنه و ازش رو برمی گردونه... کلام پروردگارش پخش میشه، قطعش می کنن. دنبال خوندن و فهمیدن معنی اون کلام نیستن، به پژوهشهایی که دانشمندا در مورد فرستادگانش دارن بی اعتنان، انگار علم پروردگارو به میراث دارن. فقط ما می دونیم؟! عزیزانم! ما هیچی نمی دونیم. ما چی هستیم در مقابل این بی کرانگی! شما رو به خدا به کهکشانها، به ستاره ها، به دنیاهای بی شمار نگاه کنید! با تلسکوپهای عظیمی که دانشمندا ساختن. نگاه کنین ببینین این عظمت رو و مقایسه کنین خودتونو با بزرگتری او. بسیار بزرگتری او...فروتن که باشیم، یاد می گیریم. فروتن که باشیم دانش دانشمندها و پژوهشگرا رو می پذیریم. «پذیرش» اون حسی که توی قلب همه مون هست و گاهی که یادش میفتیم، برامون بسیار دلپذیره...  « ای انسان! چه چیز تو را نسبت به پروردگارت مغرور کرده است؟!»  خونه جديد...ادامه مطلب
ما را در سایت خونه جديد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faanooseshab بازدید : 47 تاريخ : جمعه 6 بهمن 1396 ساعت: 14:43

دفتر كارم روبري يه دفتر بيمه س، يه روز كه داشتم سر كار ميرفتم ديدم آدمايي كه وارد دفتر ميشن بيشتر پيرمرداي دوست داشتني اي هستن كه با وجود اينكه سختشون بود راه رفتن توي گرما، ترجيح دادن حتما كاراي بيمه شونو انجام بدن. هر پيرمردي كه ميومد بره تو، قربون صدقش ميرفتم، چقدر خوبن سالخورده ها، چقدر دلنشينن ناخودآگاه حسم بهشون موج ميزد. با خودم گفتم چه خوبه كه اين اواخر كانون بازنشستگان زياد شده، با خودم گفتم اما كمه، كافي نيست، راضي كننده هم نيست، پيرها نبايد حس از كارافتادگي بهشون دست بده، به پيرها بايد يه كاري داد، حس مفيد و مهم بودن داد...  فكر كردم چه خوبه خيرها به اين موضوع اهميت بدن، يه كسب و كاري واسشون ترتيب بدن، مثلا يه كتابفروشي راه بيفته چند نفر بازنشسته با شيفتهاي كوتاه چند ساعته و حتي چند روز در هفته كار كنن (پاره وقت) كه حس مفيد بودن بهشون دست بده و با اجتماع در ارتباط بمونن، خلاصه حس كنن زندگي مي كنن. چي مي شد اگه من پولشو داشتم...  خونه جديد...ادامه مطلب
ما را در سایت خونه جديد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faanooseshab بازدید : 43 تاريخ : جمعه 15 دی 1396 ساعت: 22:24

من توي يه خانواده تقريبا سنتي به دنيا اومدم كه سهمش از مذهب حلال و حروميش و اخلاق و شخصيت پسنديده و خدا و پيغمبر بود. هر چيز ديگه از دين هست رو تو مدرسه ياد گرفتيم. حتي توي خونه تشويق يا اجباري براي عبادتهاي خاص نبود (الان تشويقش هست) ما كم كم ارتباط بيشتري برقرار كرديم و توي برهه هاي سني مختلف دوزهاي متفاوتي از ديدگاههاي الهي داشتيم. به شك رسيديم، مطالعه كرديم، پرسيديم، بحث كرديم و شديم اين. من با مذهبي خشكه مقدس نشستم تا كمون.يست دو آتيشه. اما بالاخره راه اصليمو پيدا كردم. الان نماز خوندن بخش آرامش بخش زندگي منه، اوايلش سختم بود به دوستان چپيم بگم اين اعتقادات رو دارم اما الان در هر شرايطي جلوي همين دوستان در پيشگاه پروردگارم حاضر ميشم. هنوز نگاه متعجب شوهر دخترعمومو يادمه كه عيد سال پيش قبل از رفتن به يه عروسي (با ظاهر متناسب جشن) نماز خوندم. و يادمه عزيز كمون.يستي كه پولش به اشتباه پيش من مونده بود (خودمم نميدونستم مال كيه) به خانمش گفته بود كه مژگان بهش دست نميزنه، نماز مي خونه...  خب اينم پاداش من بود بعد از ده پونزده سال ثبات. اين حرف برام خيلي ارزشمند بود. ديكه قايمش نمي كنم، هيچوقت، نه براي تظاهر، براي ياد دادن اينكه ارزش رو خوبه تكثير كنيم، خوبه با اعتماد بنفس و عزت نفس در نهايت آراستگي و بروز بودن آموزش بديم، خوبه نسل جديد رو با اين چيزا بزرگ كنيم...  و اما چطور با وجود خونه جديد...ادامه مطلب
ما را در سایت خونه جديد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faanooseshab بازدید : 45 تاريخ : جمعه 15 دی 1396 ساعت: 22:24

شروع کردم به شنیدن کتاب صوتی ماتیلدا. عشق کتاب بودنش یاد خودم انداختم. ۵ ساله بودم که خوندن و نوشتن رو جوری بلد بودم که بیت شعر "مسلم اول شه مردان علی/ عشق را سرمایه ایمان علی" رو راحت می خوندم و می نوشتم. یادمه توی کتاب هنر خواهر بزرگم دیدمش و جوری عاشقش شدم که گفتم الا و بلا بچه ی توراهی مامانم باید اسمش مسلم بشه که شد. :-D بابام آدم مهربونیه و این اسما هم اون دوره توی بورس بودن.  اما زمانی که کتابخونه محل ما افتتاح شد، من پنجم ابتدایی بودم و از همون موقع کتاب گرفتنم شروع شد. اول راهنمایی بودم که اولین رمان بلندمو خوندم. "همزاد سوم" نوشته "کن فالت". نویسنده امریکایی که انقدر عاشقش شدم که بیشتر کتاباشو خوندم همون وقتا... فیلم "قل سوم" رو از روی همین کتاب ساختن که بنظرم اصلا در حد خودش نبود.  بعدم دیگه رسید به لیست برترین کتابهای جهان (که البته خودمو الزام نمی کنم به خوندنشون مث صد سال تنهایی که دبیرستانی بودم و به حدودا صفحه پنجهاش که رسیدمش انداختمش دور و تا الان حتی دوست نداشم دوباره بازش کنم... ) حالا بیشتر به محبوبیت توجه می کنم تا بهترین یا جایزه دار بودن. دل آدما معیار بهتریه واسه تشخیص خوب از بد؛ تو روزگاری که مناسبات سیاسی بیشتر باعث برجسته شدن اثرهای هنری میشه... (نگاهی بندازین به جوایز نوبل و اسکار همین سالهای اخیر) اینا رو گفتم چون ماتیلدا بچگیام و کتابای اون موقع ها ا خونه جديد...ادامه مطلب
ما را در سایت خونه جديد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faanooseshab بازدید : 49 تاريخ : جمعه 15 دی 1396 ساعت: 22:24

کتاب نمی خونیم لااقل فیلم و سریال خوب ببینیم! دعوتتون می کنم به سریال مختارنه کاری از داوود میرباقری. (به مناسبت دهه محرم) + توی غوغای سریالایی مث بازی تاج و تخت، دارم سریال مختارنامه رو می بینم. جواب خیلی از سوالامو گرفتم و دوباره خیلی سوال واسم پیش اومد.  + با چیزایی که از سریالای امریکایی میشنوم فعلا هیچ انگیزه ای واسه دیدنشون ندارم. شورشو در اوردن دیگه...  + اگه خیلی دوست داشتین از دیدگاه ایرانیای اون دوره، تا حدی امام حسینو بشناسین، کتاب "شهربانو" چیز خوبیه. شهربانو، دختر یزدگرد سوم و همسر دوم امام حسین بود.  خونه جديد...ادامه مطلب
ما را در سایت خونه جديد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faanooseshab بازدید : 42 تاريخ : جمعه 15 دی 1396 ساعت: 22:24

پاییز دو هفته ست که اومده. «مهرش به دل نشست» کاش هرچه زودتر بارون بباره. دلم ابر، دلم باد، دلم بارون، دلم آشوب آسمون میخواد. دلم خاک بارون خورده میخواد. دلم ابر بارون و بارون نم نم میخواد. دلم یه لیوان چای، قهوه، یه کاسه سوپ، آش جلوی پنجره بارون خورده می خواد. دلم شمع، دلم عود، دلم موسیقی بی کلام توی اتاق گرم می خواد با پنجره با منظره بارونی. دلم چکمه، دلم کت و کافشن، دلم شال گردن و دستکش بافت می خواد. وای... دلم چتر می خوادو یه همراه خوش ذوق... از خانواده تا دوست، زیر مهربونی آسمون... دلم میخواد مدت زیادی از سال اینا رو داشته باشم تا آرزوشون تو دلم نمونه. خدای من دلم هوایی شده، یکاری بکن...  خونه جديد...ادامه مطلب
ما را در سایت خونه جديد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faanooseshab بازدید : 42 تاريخ : جمعه 15 دی 1396 ساعت: 22:24

موضوع صحبت به حسادت رسيد، ساناز گفت "آجي چرا ما مث خيليا به ديگران حسادت نمي كنيم؟"  گفتم آجي امكان نداره كسي ذره اي حسادت تو وجودش نباشه، همه داريم، اما با دوزهاي مختلف. و بعد به خودم فكر كردم و گفتم تا ح خونه جديد...ادامه مطلب
ما را در سایت خونه جديد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faanooseshab بازدید : 45 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 17:18

دفتر كارم روبري يه دفتر بيمه س، يه روز كه داشتم سر كار ميرفتم ديدم آدمايي كه وارد دفتر ميشن بيشتر پيرمرداي دوست داشتني اي هستن كه با وجود اينكه سختشون بود راه رفتن توي گرما، ترجيح دادن حتما كاراي بيمه & خونه جديد...ادامه مطلب
ما را در سایت خونه جديد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faanooseshab بازدید : 45 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 17:18

من توي يه خانواده تقريبا سنتي به دنيا اومدم كه سهمش از مذهب حلال و حروميش و اخلاق و شخصيت پسنديده و خدا و پيغمبر بود. هر چيز ديگه از دين هست رو تو مدرسه ياد گرفتيم. حتي توي خونه تشويق يا اجباري براي عبادته خونه جديد...ادامه مطلب
ما را در سایت خونه جديد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faanooseshab بازدید : 43 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 17:18